ديشب نصفه شب موقعي که من داشتم يادداشت روزانه مي نوشتم و سعي مي کردم هر چه زودتر سر و تهش رو هم بيارم که برم بخوابم هم بارون اومد...
و من داشتم فکر ميکردم که دم خونه ي هدي اينا هم اون جوري بارون مي ياد يا نه....
فک نکنم اونجا مث خونه ي ما از بارون خبري باشه....
بعدش هم سر و ته يادداشت روزانه ام رو هم اوردم و رفتم خوابيدم وطبق معمول تا صبح خواب مزخرف ديدم! تو نبودي که بيدار نگهم داري که....