اين مناظره ي خسرو و فرهاده ولي چون نمي تونم همش رو يه جا بيارم تو چند تا نظر برات مي فرستمش..............

نخستين بار گفتش کز کجائي

بگفت از دار ملک آشنائي

بگفت انده خرند و جان فروشند

بگفت از عشقبازان اين عجب نيست

بگفت از دل تو مي‌گوئي من از جان

بگفت از جان شيرينم فزونست

بگفت آري چو خواب آيد کجا خواب

بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

بگفت اندازم اين سر زير پايش

بگفت اين چشم ديگر دارمش پيش

بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفت از دور شايد ديد در ماه