سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

مرا بسپار در یادت

به وقت بارش باران،

نگاهت گر به آن بالاست،

و در حال دعا قلبت،

مثال بید می لرزد،

دعایم کن،

که من محتاج محتاجم....

 

****

در میان انیوه افکار و کلمات پراکنده ای ک در اتقاقچه ذهنم پخش و پلا شده گشتم،و همین را پیدا کردم.

اینجاست که شاعر میگوید:

دیگر نمی گویم گشتم نبود،نگرد نیست.

بگذار صادقانه بگویم،

گشتیم،اتفاقا بود،فقط مال ما نبود..

شما بگردید،لابد مال شماست....

 

پ.ن:بدون هیچ گونه قصد و غرض؛کاملا هم طبیعی نوشت.

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

 

 


+ یکشنبه 90/3/29 11:43 عصر قاصدک خانوم | نظر