لبخند بزن مادر.
(ديدم يهو سكوت شد گفتم يه چيزي بگم فضا عوض شه!)
مادري (بر وزن مادر و قاصدكي.) اون نظر اولم رو با لطافت بخون قلب نازكت نشكنه مادري.
با لطافت نوشتم! با لطافت بخون.
ببخشيد من نمي تونم نظر ندم!
مي فهمي؟ نمي تونم...! قادر نيستم...!
يه يارو خرش ميميره .دوستهاش براي مسخره کردنش ميرن تسليت ميگن. غضنفر برميگرده ميگه اي بابا فکر نميکردم خرم اينهمه فاميل داشته باشه
گفتم فضا عوض شه ماماني...!
من مي آيم منزلتان.
فقط بهم نگفتي ساعت چند شد.
آخه اينکه من الان تو رو دوست دارم سواله؟
نه اين پرسيدن داره؟
نه بگو...بگو خجالت نکش قاصدک...بگو تو گلوت گير کرده...چرا سرخ شدي...نه بگو...
الان من حتما بايد بهت بگم دوستت دارم تا متوجه بشي دوستت دارم؟
يا حتما بايد بگم که تو دختر خوبي هستي تا متوجه بشي دختر خوبي هستي؟
نه بايد بگم؟ نه بگو قاصدکي...بگو ...بگو....(باز دوباره ياد اين کاشف قاصدکي افتادم....آخ...عجب آدم معرکه اي بود...!)
اين قدر بدم مي ياد يكي مي گه نظرتون رو راجع به من بگين...!
وقتي آپ کردي منو خبر کن بيام نظر بدم. الان نظري ندارم.
عاشق نيني هاست!
خلاصه من دوسش دارم!
معركه اس......
البته مي دوني كه قاصدك و مي گم خيلي بخ خودت نگير
هه هه هه