الان اين آقاي بازغي رو داره تلويزيون نشون مي ده....
وااااااي....كه چه قدر ازش بدم مي ياد......
مي رم بخوابم...بلكه خواب ببينم....
ديروز يه خواب باحالي ديدم....
خواب.....
خوابم مي آيد بد فرم....
رفته بودم توي آرشيو مهر و آبان....
عجب دنياي داشتيم ها....
يادته عبدو تكه كلام رو مي گفت تكه كمال؟!(سر نامه بازي و اين جور صحبت ها!)
آه...خوابم مي آيد بدفرم...
من اينجا تنها هستم.....
آه....
4 آذر رو لازم نيست بچسبم.
چون كلا چسبيده....!
چه جالب....!
8 روز ديگه باز همين بساط مرگ و قبر و مارمولک و اينا....
روحيه طنزم گل کرده!
دارم هه هه هه مي خندم!
چه جالب!
مطمئنم همه امروز يه چيزشون شده....
مطئنم....
کلا همه اين روز ها هممون يه چيزمون شده...
آخه کي باورش مي شه....؟!
شورشي....انقلابي....نهضت مردمي اي.....
خبري، اتفاقي.....
تحولي....
آخه كي باورش مي شه كه تا همين دو هفته پيش.....!
من به تو نظر مي دهم....
تو هم به من....
هر دويمان هم چرت و پرت مي گوييم.....
كسي نمي خواهد در اين حكومت راكد احساس انقلابي به پا كند؟
خداي مهربان....
حالا كه تاريخ تموم شده بايد برم بشينم دفترچه خاطرات بنويسم....
اون وقت كه دفترچه خاطرات منو مي نويسه؟!
ببين دو دي رو بي خيال.
شما سه هفته بعدش رو بچسب. يعني 30 دي!
پولي بيمار و درمانگاه و اينا...
مي توني 26 اسفند رو هم بچسبي!
شيشه خرد شد و......
اصلا كلا همه روزهاي اسفند رو بچسب.(منظورم از همه روز هارو كه متوجه مي شي؟)
يا مي توني 25 فرودين رو هم بچسبي!
يا 22 ارديبهشت.....
كلا مي توني همه چهارشنبه ها رو با چسب دو قلو بجسبوني!
دلم 5 اسفند مي خواد......
اگر امروز 28 بهمن باشه....
خب بالاخره يه روزي هم.....
5 اسفند:
گفته بودم چو بيايي.....
