• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : منو رها كن از اين حس تنهايي.....
  • نظرات : 12 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    هر چند عاشقان قديمي
    از روزگار پيشين تا حال
    از درس و مدرسه
    از قيل و قال بيزار بوده اند
    اما اعجاز ما همين است :
    ما عشق را به مدرسه برديم
    در امتداد راهرويي کوتاه
    در آن کتابخانهء کوچک
    تا باز اين کتاب قديمي را
    که از کتابخانه امانت گرفته ايم
    - يعني همين کتاب اشارات را -
    با هم يکي دو لحظه بخوانيم
    ما بي صدا مطالعه مي کرديم
    ما کتاب را ورق مي زديم
    تنها
    گاهي به هم نگاهي ...
    ناگاه
    انگشتهاي (( هيس ! ))
    مارا
    از هر طرف نشانه گرفتند
    انگار
    غوغاي چشمهاي من و تو
    سکوت را
    در آن کتابخانه رعايت نکرده بود ! ...


    نمي دونم اين عكسو ديدي يا نه ولي با عشق:

    + ولوله 

    اينم نظر!

    احساسات بچه ي مردمو به بازي گرفتي(پسرمو مي گم)!دو قورت و نيمتم باقيه؟

    آره؟

    بگم بعد رفتن اون دخترت از دسته كليد به چي تغيير ماهيت داده؟بگم؟

    چرا 15 تا؟

    نه اون موقع شماره ي دوستمون نه بود!

    بعدش كه من رفتم و اومدم و ديدم جا پر شده شماره ام شد ده! البته اون موقع ديگه داشتيم اتل متل توتوله بازي مي كرديم!

    پاسخ

    درگيرتم باور كن!!!من محو خانوم كلاهدوز بودم داشتيم مي خنديديم يكي بايدمارو ي گرفت....دقيقا دو هفته ي پيش....هي..

    تو جواب به دونه نظرت رو هم ندادي و انتظار داري كه بهت نظر هم بدن؟

    خوبه نظرات روي 15 گير كنه! منم وقتي يه مرغ دارم بازي مي كرديم هي شماره ام 15 مي شد! چه جالب! هي خودم كيف مي كرد هي كسي نمي فهميد.(تو اصفهان رو مي گم)

    منم تاريخ نخوندم. اجتماعي هم امتحان داريم؟ خب اونم نخوندم!

    داره حالم از درس خوندن به هم مي خوره...!

    پاسخ

    جواب نظز بذم حله ديگه؟؟باشه بابا من جواب نظر مي ذم ببينم چي ميشه!تو اصفهان اينقدر سوژه براي فكر كردن بود كه ديگه كسي فرش به اين نمي افتاد كه شماره ي تو 15 مي شد يا شماره ي دوستمون 14!(درسته ديگه؟؟)منم تاريخ نخوندم ولي احتماعي خوندم...واقعا ديگه نمي تونم بخونم...تازه خطمم ننوتم...يا خد!(*)
    عارفه جان ميگم بيا منو بزن ...
    پاسخ

    اوني كه بايد اون يكي رو بزنه تويي نه من...
    + نيستان 

    اينا جامونده بودن

    پاسخ

    ممنونم!
    + نيستان 
    اينم همين طور
    پاسخ

    و به هم چنين..!منم از اينا يه عالمه گذاشتم..ديدين؟
    + نيستان 

    چه طوري عارفه جونم بعد از يك عدد آزمون ورودي فلافل خور!

    من با رها بودن موافقم

    با رها ماندن

    ميپم تا وقت هست از زندپي راهنمايي وارتان لذت ببريد دوستان!

    پاسخ

    فلافل رو كه فوت كرد قاصدك رو هم كه پرپر ديگه چيري ازمون نمونده!واقعا...من عاشق راهنمايي ام...قدر پارسالو ندونستم...ببينين چي شد!شما ديگه نيستين...

    سلام !

    يه يارو هم هست كه ميگه :

    من و جرئت مرگيم ..توي لحظه هاي آخر ...

    ميشه تا مرز تن عشق ..برسيم مثل يه مادر ...!

    من و تو فرصت پرواز همه پرنده هائيم ..

    واسه تا ابد رهائيم ..ما دو بال آشنا ئيم ..!!

    بگذريم .

    دلم خيلي چيزا خواست . قدر رها بودن رو بدون !

    پاسخ

    سلام...من مي گم كه رهام...ولي بايد ببيني اوضاعرو...ما دو بال آشناييم..خيلي شنگ بودمرسي!!
    + رهگذر 
    رها باشين ...
    پاسخ

    چشم...

    سلام قاصدكي.

    ما هم يه زماني اتاق بغلي داشتيم كه رفت اصفهان! البته ايشون اتاق بغلي نبودن هم اتاقي بودن!

    دلم نغمه خواست!!!!

       1   2      >