رويات خيلي خوب بود...خيييلي..
آدم بايد بعضي وقتا ازين دنياهه دور بشه!
اينجاي دور که ميگي...اگه واقعن بود...نکنه به من نگي ها(!)
بعد ک حسابي دنبال هم کرديم و خنديديم، خسته شويم و بنشينيم کنار همان باريکه ي آب ک صدايش نرم مي کرد صداي گنجشک ها را؛ خيلي نرم ....آبي ِ آبي !
بعد هم دراز بکشيم و چشم بدوزيم ب بادبادکي ک هوا کرديم و کم کم سياهي ابرها محوش کند .
از گذشته ها بگوييم و تصميم بگيريم ک تا هميشه با هم بمانيم . دست هم را بگيريم و آرزو کنيم .
بعد هم قاصدک ها را بفرستيم پيش بادبادک ....
آنقدر برود تا برسد ب ته آسمان.
برسد ب خدا ....
چقدرررررررررررر محشر مي شود آن وقت..
تازه محشرترش اينکه قول ميديم به هيچ چيز نشونش نديم :)
خدا رو شکر که اينقده خووووبي :)