• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : ي ديــــــواره ...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خوبه ... عمقش رسيد پس ...
    اما فرزانه ميگفت ناقص العقل شدي
    منم بهش گفتم خوش نيستم
    اونم گفت چيتون بيد اونوخ ؟
    منم گفتم هنوز دارم قربون صدقه پشت لبم ميرم
    و مژه هامو نيگا ميکنم
    بعدم گفت بيا بريم ب زندگيمون برسيم
    گفتم تو برو
    من جلو آينه جام راحته
    دوس دارم بازم از تناقضا بگم
    بعد اون گفت اگ من نباشم ب کي تحويل ميدي اين چرت و پرتا رو ؟ نميگن اين ناقص العقل رفيق نداره ؟
    بعد من گفتم من يه فرزانه دارم اينجا
    پيش کسي نميرم آبرو ريزي بشه ...
    دفترمو ميگفتم
    دفتري که تا چند روز دگ ، مال من نخواهد بود ...
    پاسخ

    آخي ...... چ خوب ....
    manam miiiiiiiiikham!
    az haminaE k gofT
    az hamin otagh baghali haa
    az hamin shab bidari ha
    az hamin khande ha o aziat ha
    az hamin dardo del ha
    az hamin ba ham budana!

    delam lak zade
    bad joooriii mikham
    arefe khoobe k arooomi!
    khoda ro 100 hezar bar shookr!
    hamishe khob o aroom bash aziiizam!
    khosh bash
    hamin arefe ro dus daram!
    hamin aroomaro:*
    پاسخ

    دريا خانوم! مام درياي آرومو دوس داريم .....از اون آروم آروما! اوني ك سرش ب پنجرس و صداش مي كني نمي شنوه و ميگه سرش درد مي كنه دريا نيس .....ولي من بالاخره دريا مي سازم ازت ! حالا ببين ....عزيزم:*:)
    + سکوت آبي 
    آره بابا... مگه غير اونم امتحان هس؟؟؟
    سپيده ميگه از 112 تا 133 + اون برگه هه که پره سوال بود گفت از رو کتاب بنويسيم... دي:
    به خدا مام آدميم... يکي به اين اساتيد بفهمونه لطفا... ديني رو بگو که بيخيال ماجرا نميشه... امتحان شفاهيه رو من اصلا درک نميکنم که...والااا...عارفه بيا نريم مدرسه نظرت چيه؟؟؟ تقوي ميکشتمون...
    پاسخ

    شما ك نيا:)) آخ جاي سپيد خالي ي كم اذيتت كنه :دي:دي ديني خوبه شب لامتحان دعاش مي كنيم:)
    + samar 

    آهااااااااااااي دخترااااااا....!!!! چي ميگين؟؟؟؟

    اولا: اون آقاهه که رسما داراي شعور هنري نبوود...:)) بنده تا مرز دعوا رفتم......:)))))) ولي خنديديماااااااا......

    ثانيا: ماکارا امتحان چيه ديگه؟؟؟؟؟؟ ما يکشنبه خيلي بخوايم لطف کنيم نيم ساعت ميريم سر عربي....!!:)))))) کي مي خواد تو اون حال امتحان بده.... والااااااا........:))

    پاسخ

    ببين ثمر من صدام مييي لرزيد اون زهرا رم بايد قيافشو ميدييييييييدي :)) يني خودش داش مي مرد از استري برگشتم نگاش كردم بچه رو پوكيده بود:))) يني پشت هم گفتم اومدم بيرون اينقد استرس داشتم دستامم مي لرزيد:)) احممممق :)) ببين ي شنبه امتحان رايانم داريم ثمر:))))
    + samar 

    عااااااارفه نميدونم اين نوشتت منظورت آبجيت بود يا يکي ديگه....

    ولي من با خوندنش دلم واسه صفورامون تنگوليد.....:((

    با اينکه ور دلمه ها.......:))

    پاسخ

    بله بله آبجي بود منظور :دي :) عاشقتم خاله:))
    کامنت پز:
    يک: خواهرم اومده خونمون يه هفته مي مونه.
    دو: خواهرم يه پسر کوچولوي سه ساله هم داره که خواهر تو نداره...
    سه: شبا با پسر کوچولوش تو اتاق من مي خوابه.
    چهار: (زبووووون درااااازي...)
    پاسخ

    هييييييييييس.....صوبت نباشه :(
    + سکوت آبي 
    والا منم نميدونم... يه چيزايي به منم گفت که منم درک کردم شعور هنري نداره...
    و اينکه خانوم ادبيات گرافيک مارو با ادبيات هم وزن نفرمائيد لطفا...
    کجاي دنيا گرافيکي جاتي داريم آخه....؟؟؟
    ومن از امتحان لعنتي يک شنبه هيچ جوره سردرنمييارم...
    يعني چي ميشد فقط روزه خودش اين امتحان لعنتي رو بگيره؟؟؟آيا؟؟؟
    سپيده ميگه من فقط همون 3 صفحه درس جديدو بلد نيستم بقيه رو يه نگا بندازم حله....
    بريم بزنيش؟؟؟
    مادرجان هم متقابلا تشکر کردن.. :)

    پاسخ

    ببييييييين امتحان يك شنبه چيهههه؟ من هيييچ نفهميدم! شنبه تاريخ هنر منظورته؟! آيااا؟
    دوست داشتم جمله اي که تو جواب کامنتم دادي رو ...
    اون روز اصن مها نبودم ...
    يني ميدوني ...
    هي واسه خودم تکرارش ميکنم ...
    بعد مغزم از ارونور ميپرسه : نبودي ؟ مطمئني ... ؟
    جوابي ندارم واسش ......


    اين حرفو نزن ! غير از تو حانيه و فرزانه هم اومدن ... همين که سه تاتون بودين يعني نعمت ... يعني کمک ... از اين بيشتر ميخواستي کمک کني ؟
    تو هم با اين حرفا بخواي به خودت بگي رفيقم نيستي اما من "رفيق" ميدونمت ...
    تکرارش نکن خواهشا ...
    بيخيال ِ اون سه شنبه ي کذايي ... !

    وااااي شايد باورت نشه اما از اونموقع که داشتيم تو واتس اپ ميچتيديم تا خود ِ الان مامانم داره بحث ميکنه !
    به مامانم يه اس ام اس نشون دادم که واسه خالم فرستاده بودم ...
    يه ربعه داره ميگه "خانوم" چيه نوشتي ... بايد بنويسي "خانم" ... !
    بهشم که ميگم بدم مياد از قيافه "خانم" باز ميگه نه ! خيلي اين زشت تره ... عين اين کسايي که بي سوادن ...
    بهش ميگم مامان ِ من ! بنده اين "خانم" اي که شما ميفرمايين رو khanem ميخونم ، نه khanoom ... ! اصلا مگه خودتون "اصلا" رو نمينويسين "اصن " ؟؟
    همه عالم کلمات و مختصر ميکنن مينويسن ، به ما که ميرسه با يه "خانوم" نوشتن ميشيم مخرب براي زبان و نوشتار ... والااا :دي
    شکر ِ خدا الآن سکوت کرده ... البته يه وخ فک نکني به معناي پذيرفتن حرفام ِ خدايي نکرده ... :))


    خدايا ... !
    عاقبتمونو بخير کن :دي
    پاسخ

    عاششششششششقتم :))))) ياد حرفاي ديروز تو اون سالن مي فتم با تو و حانيه...ميدوني، حس نزديكي زيادي داشتم باهاتون. ي حس جديد بود....خيلي جديد نميتونم بيانش كنم......من ك اس ام اس بخوام نشون بدم ملت پشيمون ميشن از خوندنش با اين حروف جدا جداش خاك بر سر :دي:دي نچ نچ...حرف بد ؟:))
    + نيکي 
    خيلي باهات هم دردم ، خيلي ...

    پاسخ

    نيــــــــــكي.... فقط خودت ...هم درديم بغل دستي خوبم .....
    + سکوت آبي 
    سلام... دي :
    آخه دارم به لعنت خوارزميت ميخندم...
    من که همون لحظه که زرين هي ميگفت بريم به کلي ميخواستم نيام...
    منبع استرس بود...
    والاااا...
    الان داري با يه سر مايه ملي ميحرفي ميدونستي..؟؟؟ دي:
    يه يارو گفت اونايي که ميرن خوارزمي سر مايه ملين... جانم سرمايه... سرمايه ي قاصدکي....خخخخخ
    راستش تا حدودي ميتونم درک کنم نوشته رو... به طور عجيبي...
    و اين که .... ديگه هيچي..... روز مادرتون هم مبارک... از طرف منم تبريک بگو بهشون.... :)

    پاسخ

    سلام :دي برن بميرن با اين سرمايه ملي شون ....لا اله الا الله هي مي خوام دهنم وا نشه واس اين يارو هييييچي نگم....آخه شعور هنري نداره واس چي مياد داور ميشه؟!!؟ ايييييييييش....روز مادر شما همممم...از طرف من هم:)
    + ........ // 


    تناقض داره اينجا بيداد ميکنه تو پ .ن هات ............

    جملات شعاري بچه ها توي پوسترهاشون رو چرا کمک نکرده بودي

    با اين همه طبع گرافيکي جاتي !!!!!؟ و البت ادب ي ا ت ي ......

    پاسخ

    متوجه تناقض شدم، بسيار...خب ما امسال ادبيات نداريم :دي اين نكته بسيار ظريف و تاثير گذار جلوه مي كنه.....بخش ادبي مغزم دچار نقص شده !
    چقد زندگي مسخرس..يني چقد دقيقن؟:))
    پاسخ

    ي كم بيشتر يني :دي:))))
    گفتم الآن کامنت نميذارم اما دلم نيمد ...
    باوجود خروار ها کار و سر درد و دل درد و معده درد و چشم درد و خلاصه انواع مرض هايي که امشب ريختن رو سرم بازهم خدمت رسيدم ...
    تو رفيق مثه من پيدا نميکني ... تکم تو دنيا :)))))

    خودت که ميدوني ... من اهل اين حرفا نيستم ... اما تو گلوم مونده بود ... انقدر تو اين دو روز از حانيه و تو و پاکي خوردم و تحقير شدم گفتم اين حقيقت رو اينجا عنوان کنم لا اقل ، اونم چون کيلومتر ها اونور تر ِ شهرک غرب (!!) نشستم گفتم ... والا اگه بنا بود رو در رو بگم که يا با اون چشم غره هات خورده بوديم يا من مجبور ميشدم باز از اون جيغ بنفشا بکشم :))
    اوه اوه ... يادم رفته بود فرزانه رو ... ک سردسته بود اون روزي ...


    دقت کردي هر روز به تعداد پ.نوشت هات اضافه ميشه ؟
    و فکر ميکنم بازهم مثل همه مشکلات دگ ک برميگرده به "ادبيات" ، بازهم اينبار ادبيات نداشتن ِ که باعث شده سه تا جمله رو تو 7 تا پي نوشت بنويسي :دي


    مطلبتو دوس داشتم ...
    تصورت هم کردم حتي ...
    بعد ياد خودمو مريم افتادم ... :))


    ما که بزن بزن نداشتيم ، يني هميشه خدا بين مريم و مهدي يا مريم و مرتضي از اين قبيل مسخره بازيا بود ، اما من يکي فک کنم استثنا بودم :دي
    تنها چيزي که يهو دلم خواست ، شبايي بود که من ميترسيدم تنها بخوابم و ميرفتم پيش مريم ميخوابيدم ...
    اون خاطره ميگفت ،
    و من غرق ميشدم تو هاطراتش ؛ اصن نميفهميدم کي خوابم برده ...


    دوست داشتم اون شبهاي آرومو ...
    خ ي ل ي ...