• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : be happy ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 21 عمومي
  • پارسي يار : 5 علاقه ، 3 نظر
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + ر.الف 


    من يه چيزي فهميدم.

    شبا فيلترميشه..

    جان تو!

    پاسخ

    همين شب و روز كردنش مونده بود ك زحمتشون شد اين ي موردم انجام دادن!!!
    + ر.الف 

    رفتم دوباره ديدم.

    فيلترش وا شده بود.....

    مسخره ها!

    پاسخ

    من ديشب رفتم فيلتر بود ...
    + ر.الف 

    اينجارو!

    آوازک فيلتر شده!!!!!!!

    پاسخ

    جااان من؟ خدااايااا ....همون جمله معروف..بشينيم شكر كنيم ماي كامپيوتر فيلتر نشده ....
    سلام.

    مے کُـــشـــد اين 40 روز مرا !
    .
    .
    ..
    من در اين 40 روز ، سرنوشت درست مي کنم...
    پاسخ

    سلام ..
    + خانم ادبيات پارسالمون 

    خوب ند ........ اگر سايه ي سنگين " خودت نبودن هاي اين روزها " دست از سر همه مان بردارد ......

    بلند بگو : آمين //

    پاسخ

    آميـــــــن .... نفسمان را بند آورده اين سايه هاي سنگين .... هعــــــــــــي ....:((
    ئه!
    پس هر دو گزينه صحيح بود :دي
    قالبتو دوست دارم .. خيليييييييي :)
    پاسخ

    هوووم:) جـــدي؟! عزيز دلمم:)
    + ر.الف 

    فک کنم اين هفته بترکم!!!!

    پاسخ

    نباااايد بذاري...
    هعي عارفه ...
    قدر تابستونو ندونستيم ...
    دلم يه کم تنوع ميخواد ...
    هعي ... :(
    پاسخ

    نگو مها ...جان عاري بحث تابستونو پيش نكش ...ي كم ب خودت فرصت بدي....دگ فكر تابستونم نمي كني..چي بود اين تابستون كوفتي ...اه ..چ كشيديم ....
    خيلي زور داره که از ساعت 7 صب از خواب پاشي بشيني سر درس و مشقت و بي وقفه کار کني و کار کني و کار ... و اين وسط چون از بقيه بچه ها تو خونواده دم دست تري صدات بزنن که بري کمک ... وسايل صبحانه رو حاضر کني ... بقيه رو از خواب بيدار کني ... اگر خريدي چيزي هم نياز بود بهت تحميل ميکنن ...
    خيلي زور داره که همه خونواده با عمه و عمو و کل ايل و قبيله پا ميشن ميرن بيرون و تا عصر هم خبري ازشون نميشه ... و تو 10 دقيقه آخر بهت اس ام اس ميزنن که فلاني داره مياد ... حواست به خونه باشه ... !
    و بيشتر از همه مراحل اين قسمت سوزناکه که آخر شب همه دور هم نشستن و مشغول فيلم ديدن ... و صداي خنده هاي بلندشون اين رو بيشتر واست ياد آوري ميکنه که با وجود اينهمه محروم شدن باز هم کارات تمومي نداره ...
    و خيلي زور داره که تا 2 شب بشيني سر کارات ... و صبح تازه يادت بيفته که فلان کار هم مال امروز بوده و به دليل حواس پرتي اصلا يادت نبوده که انجامش بدي ...

    اما همه اينها مي ارزه به همراهي کردن مامانت ... که تا صبح هم شده بيدار ميمونه تا شب رو تنها نباشي ...


    پ . نوشت : امروز جمعه است ... از جمعه ها بيزارم ...
    پ . نوشت : نميدونم چرا انقدر يهو دلم واسه مامانم تنگ شد ... حس ميکنم تو اين دوهفته اصلا نديدمش ... همش تقصير اين مدارسه ... که خروار خروار تکليف ميدن ... شايد هم فقط تقصير مدارس امساله ... !


    .....


    همين .
    پاسخ

    هووووم مها ...من اصن خانواده رو نمي بينم...يني ي بنــــــد تو اتاقم ....اصن ي وعضيه ...اي بابا .... اصن بهشون فك مي كنم حالم دگرگون ميشه .... هعــــــــي مها ....هعي ..... حرفات دلمو ي جوري كرد .... :( ... /
    اين روزا هر چي که هست دلتنگيه ..
    همچي دلتنگي مياره ..
    همچي ..
    حتي يه انار ِ خشک ِ ترک خورده ..
    حتي ماه ..
    حتي ترک ِ روي ديوار...
    خيلي عجيبه
    حداقل واسه من يکي ..
    خيلي خيلي عجيب ِ ....
    يه عالمه بغض ..
    حتي افتادن ِ قاشق روي بشقاب هم بغض مياره ..
    و يه عالمه قطره اشک ..
    که نميدوني جلوي بقيه سرت رو بگيري پايين تا کسي نبينه
    يا بگيري بالا تا اشکات نريزه و کسي نبينه ..
    هر کاري هم بکني بي فايدس ..
    چ سرت پايين باشه ..
    چ بالا ..
    اندازه ي اشکات به قدري هست که
    چشمات گنجايش ِ نگهداشتنشون رو نداره ..
    مي ريزن .. به همين راحتي ..
    و
    دست ِ تو برملا
    پاسخ

    حتي ي نگاه عادي ...حتي ي صداي بلند ...همه چي ...همه چيـــز و همه چيز .... و نمي توني بروزش بدي ...بايد بري ي گوشه؛ آروم...بي صدا ...خودتو آروم كني .... ...//
    حس تجسس نيست
    خودت هرچه زودتر بگو:دي
    پاسخ

    حسااس نشو :دي :)
    من خيلي وقته نيُمدم يا تو خيلي وقته آپ نکردي؟هوم؟
    پاسخ

    اممم....هر دو گزينه صحيح مي باشد:دي
    بابا شماهام چقد جو ميدين ... ؟!
    رفتم خونه مامانم يه نيم نگاهي به دستم ميندازه و در حاليکه داره ميره تو آشپز خونه به بقيه کاراش برسه ميپرسه : دستت چي شده ... ؟!
    منم بهش گفتم که با کاتر بريدم ...
    بهم گفت خيلي خوب حالا تو برو لباساتو عوض کن ... چقدرم بد واست بستنش خواستي ميتونم کمکت کنم دوباره ببنديش ...!
    داري توروخدا ... ؟!
    بخيه بزنم که هر دفعه ميبينمش ياد بي عرضگي خودم بيفتم ... ؟!
    بيخيال ... اصن در حد بخيه نيست ...
    الان که خوبه ...
    منم به تبعيت از عارفه چهارم دبستاني يه چسب زخم زدم روشو مشغول کارامم ...! :دي
    ديدي تمومي ندارن خدايي .... ؟!
    کمرم همش درد ميگيره ... يکي دو بار که رفتم دراز بکشم استراحت کنم زمزمه هايي در رابطه با اون "بريس لعنتي" به گوشم خورد ...
    خدا کمکم کنه ...
    من اعصاب اون موجود آهني که تموم زندگيمو بايد توش بگذرونمو ندارم ...

    راستي پولي سرما خورده ... نه؟
    آخي ...
    زنگ زدم پاکي صداش در نميومد ... بدجوري مريض شده ...
    آنيتا و فشي هم همينطور ...
    فقط منو تو مونديما ...
    البته بعلاوه فرزانه ...
    اون که الآن شاده ...
    قرار بود اين "آخر هفته" ش رو فققققط پاي فيلم بگذرونه ...
    منم بودم اگه تو تابستون روزي 4 تا فيلم ميديدم الآن اين وضعو داشتم ... والا بخدا ... :دي
    ديدي بعضي وقتا ميخواي تنها باشي عالم و آدم ميريزن سرت ... ؟! وااااي خدا ... !!
    سه شنبه بعد از ظهر کلافه بوديم دوتامون به فرزانه گفتم از پاسداران بره خودم تنها برميگردم ...
    داشتم آروم آروم قدم ميزدم و فکر ميکردم حسابي ...
    يهو محزون و دوستشو ديدم که داشتن جلوم راه ميرفتن و مشغول بحث بودن ... راجع به دلارو اين جور مزخرفات ... تو رو خدا داري اين پيشي ها ذهناشون درگير چه چيزاييه ... ؟!
    خلاصه کلي آرومتر رفتم که دور شن ازم ...
    دوباره رفته بودم تو فکر که يهو ديدم رسيدم بهشون ... يه عااالم شروع کردن واسم حرف زدن ... باور ميکني يه کلمشو هم نفهميدم ... ؟!
    نميدونم اصن راجع به دلار بود يا درس و مدرسه ... ؟! يا معلما يا اينکه مثل بعضي روزاي ديگه ازم پرسيدن چجوري برميگردم و مسيرم از کدوم طرفه ... همرو الکي جواب دادم تا اينکه بالاخره رضايت دادنو رفتن پي زندگيشون ...
    داشتم خدارو شکر ميکرم که تنها شدم که حانيه و زهرا رو ديدم .... يني اصن يه وضعي بود ...
    تازه اصرارم داشتن که مسيرشون از ميرداماد هم ميخوره ميتونيم با هم برگرديم ...
    منم بهشون گفتم راحتم و بدون اينکه منتظر جواب باشم يه تاکسي گرفتم و جدا شدم ازشون ...
    و اين بار نوبت معلم حرفه و فن راهنماييم بود که بغل دستم نشسته بود و راجع به مدرسه حرف ميزد ...
    پاسخ

    وااااااااي مها يني عالي بود اون بعد از ظهر سه شنبه هه...يني عااااشقتم :)) جو چي بابا اصن ي مدتي جديدا خون مي بينم ي حالي ميشم...فك كن من!من عشق جراخ شدن داشتم فك كن:)))) يني اصن سوژه اي بودم واسه خودم ....آفرررين ...كلا چسب زخم در هر حالتي از زندگي ميتونه جوابگو باشه:دي باعث ميشه فقط ب چيم ي زخم ساده نيگا كني نه ي زخمي ك بخيه مي خواسته :دي جاان عاري فلسفه رو داشتي؟! همينه قرار بوده روانشناس شم دگ...آخه چقد هنر...چقدر استعداد....دگ چ كنيم دگ....من متعلق ب شمام :دي آره پوليم ك مريض شده ....عطا هم..تو كلاس شما فك كنم كمند آورده عطا اينقد حرص مي خورد مي گفت همه مريض شديم:دي من ك خدا رووووو شكر هنوز در امانم ....تو هم...زهرا هم...فرزانه هم...آره بابا داشت تو كلاس برنامه مي ريخت زهرا گفت فيلم ميبيني دگ؟! گفت معلووومه صد درصد :)) آره بابا ..جان من روزي 4 تااا؟! ووووه .....همون والا بخدا هم داره!:دي يني تهش ك رسيد ب معلم حرفه فن راهنماييت عااالي بود..كلي خنديييدم :)) مي رسيم ب بخش بريس ك فك كنم بايد در اين زمينه سكوت اختيار كنم:دي خب دولا نشو برادر من:دي مهااا من فك كنم ي 8 تاايي بايد اجرا كنم يني جونم از حلقم مي زنه بييرووون ...يا خداوند ....و طراحي...فعلا ك ساعت 2 شب شنبه رو از الان دارم مي بينم:دي


    بابا فرت و فرت اين جمله هه رو مي ذاشتم استاتوسم....

    امروز سبا ناراحت بود همين طوري داشتم نگاش مي کردم. بعد بهش گفتم موقعي که اعصابش خرد مي شه خيلي شبيه يکي از دوستام مي شه. گفت کدوم؟ گفتم عارفه...

    گفت ئه... عارفه رو که مي شناسم...(همه ي که حافظشون مث من نيست!) گفتم آره فقط تنها تفاوتتون اينه که از عارفه که غافل ميشدي مي زد زير گريه :دي!

    چرا انقدر گريه مي کني عاري؟

    خلاصه ...

    الانم سرما خوردم....

    پاسخ

    نه بابا من اون روزا چيزي حاليم نبود...آخ ياد همساده افتادم...ملا چيزيم حاليم نيستا...اصن داغغون دااغونم ...عزيزم:)) بابا اين گريه هاي من خار شده رفته تو چشمت:دي :)) داشتم امروز جريان اون دستم ك چهارم دبستان بريد و واسه مها مي گفتم ك مثــــل ي مــــرد گريه نكردم كركر خنديدم :دي خدايي دبستان گريه نكردن من ي پديده ب شمار مياد:)) فعلا ك تو سرما خوردي..نيكي زنگ زده يني عاشقشم ميگه خب خبر داري دگ:)) يني ي بي بي سي اي شدي خودت غافلي:دي
    + ر.الف 

    سخت ترين روزاس اين روزا....

    بغضي که هر آن ممکنه شکستت بده.

    پاسخ

    تو مقاوم بايد باشي ... ميدونم چقدر فرو بردن بغض اين روزها سخته؛ شكست نخور ريحانه ...
       1   2      >