سلام!خوبي؟
زيارت قبول....دعا كردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
من نميخوام بيام مدرسه....تازه نصف تكليفامم ننوشتممي بيني چه قدر فعالم؟؟؟؟؟؟؟!
به منم سر بزن.......!
شروع يه داستان جديد! كه 4 آذر تموم شد الحمدلله!
هي...!
يه اتفاق مسخره اي افتاده. البته 26 آذر سه شنبه بوده.
مهم نيست. مهم اينه كه فردا تولد جيمز پاتره.
تو مي دوني 26 آذر 87 چهارشنبه بود يا نه؟!
فردا اصفهان منور مي شه!(اينو مي خواستي بگي؟)
نه نبايد بشناسي ...
ولي مي شناسي منو!! يعني فكر كنم كه بشناسي!
داري ميري مشهد نه؟؟؟!!اگه رفتي مارو هم دعا كن!!
التماس دعا.
خب ما که ديگه اصفهان نيستيم!
تو مي دوني كي شيشه رو اختراع كرد؟
مي خوام برم باهاش دعوا كنم! م4اا رو از تايپ كردن هم انداخت!
سلام من برگشتم! هيچ خبر خاصي ندارم به جز اين كه دستم دوباره بريد و دوباره همون داستان چهارشنبه هفته ي پيش تكرار شد فقط شخصيت ها عوض شدن!( البته همچنان شخصيت اصلي من بودم) جالبه اين دفعه هم من شيشه رو نشکوندم داشتم ظرف مي شستم(يکي از عجايب خلقت) که يکدفعه ديس دختر خاله ي گرامي هزار تکه شد!(نه فقط 3 تيکه شد) بعد دستم بريد! ولي من اصلا هيچ کاري نکردم! فکر کنم اين تجمع انرژي دروني يهو سبب مي شه بنده بزنم در و ديوار رو بيارم پايين!(مثل اينکه نمي شه من يه هفته دستم رو نبرم!)
منو بگو امروز داشتم غصه مي خوردم زخم هاي هفته ي پيش دارن خوب مي شن! يهويي اين طوري شد! بابا شوخي كرديم!
من ديگه برم يكي از انگشتان آسيب ديده تايپ مشكل است!
راستي: چرا من هر وقت بر مي گردم همه پا مي شن مي رن؟
سلام عارفه!!
مياي سر بزني؟؟!!
من هموني ام كه گفتي خودمو معرفي كنم!!!
بيا تو وبلاگم ...
سر بزن ...
شايد بشناسي!!
شايد هم نشناسي!!
تبصره:اسم نويسنده واقعي نيست.
مثل اينكه اينترنتتون 2باره وصل شده! داشتم گشت مي زدم گفتم بيام يه سري بزنم!شما كه..........
در ضمن يه كاري هم باهات دارم كه وقت كردي يادم بنداز خدمتتون عرض كنم.....
تابعد
سلام خواهركوچولوي دوست خيلي خيلي عزيزم!!!
عيدشما هم مبارك خانم!!!
محتاجيم به دعا...خواهرت ميدونه چقدر زياد!!!
بهش سلام برسون.....